دیجی کتاب دانلود کتاب وام دماغ سعید هاشمی PDF را برای شما عزیزان آماده کرده است. کتاب **”وام دماغ”**، مجموعه داستانهای طنزی از سیدسعید هاشمی (متولد ۱۳۵۳) است. در یکی از داستانهای این کتاب به نام **”باغت آباد کنکوری”**، روایت جذابی از تجربههای یک دانشآموز کنکوری به تصویر کشیده شده است. در این داستان، مادر دانشآموز با مؤسسه **”کنکور طلا”** تماس میگیرد و مکالمهای جالب و طنزآمیز به وجود میآید: > نیم ساعت بود که مامان داشت با مؤسسهی «کنکور طلا» صحبت میکرد و روی اعصاب من راه میرفت: > ـ چی؟ هفتهای یه بار امتحان میگیرید؟ دستتون درد نکنه. مگر اینکه شما یه کار کنید این بچه رتبهی تک رقمی بیاره … نمیشه هر روز امتحان بگیرید؟
> آهان! بله وقت تصحیح ندارید. این گفتوگو نه تنها فضایی طنزآمیز به وجود میآورد، بلکه فشار و استرس زیادی که دانشآموزان کنکوری و خانوادههایشان تحمل میکنند را نیز به تصویر میکشد. این داستان با نگاهی طنز، لحظات مختلفی از زندگی یک خانواده کنکوری را نشان میدهد و خواننده را به خنده وامیدارد. آیا دوست دارید درباره دیگر داستانهای این مجموعه هم بیشتر بدانید؟ برای خرید و دانلود کتاب های بیشتر همراه دیجی کتاب باشید.
معرفی جامع کتاب وام دماغ سعید هاشمی
آن روز آقا نصرت و همدم خانم روی ایوان خانه نشسته بودند و چای میخوردند. آنها از جوانیشان صحبت میکردند؛ زمانی که سرشان شلوغ بود و بچهها دورشان پرسه میزدند. آن روز از آن روزهایی بود که مهر و محبت آن دو گُل کرده بود و بگو مگو و قهر و داد و بیداد را فراموش کرده بودند.
همدم خانم آهی کشید و گفت: «هی… پیر شدیم و بچهها از دور و برمون رفتند. آخرش هم به آرزوهامون نرسیدیم.»
آقا نصرت با لبخندی تلخ پاسخ داد: «ای بابا! کی به آرزوش رسیده که ما دومیاش باشیم.»
همدم خانم دستهای خود را روی زانوانش گذاشت و به افق دوردست خیره شد. نسیم ملایمی وزیدن گرفت و بوی عطر گلها را با خود آورد. آنها در سکوتی آرام و شیرین غرق شدند و هر دو در ذهن خود به روزهای گذشته سفر کردند، به زمانی که شور و شوق جوانی و عشق در خانهشان جاری بود.
این لحظات کوتاه از زندگی آقا نصرت و همدم خانم نشاندهنده عشق و تفاهم آنها پس از سالها زندگی مشترک است. هرچند که به آرزوهایشان نرسیدهاند، اما هنوز یکدیگر را دارند و این عشق و همراهی گوهری ارزشمند است.
مقدمه ای بر کتاب وام دماغ سعید هاشمی
این مکالمه طنزآمیز همچنان ادامه دارد و مادر در تلاش است تا شرایط بهتری برای فرزندش فراهم کند:
> ما میتونیم این چند میلیون رو قسطی … بله … آخه میدونید؟ بابای بچه کارمنده … رفته وام گرفته … برامون سنگینه …
>
> مامانبزرگ هم هی از این طرف اُرد میداد:
> ـ بگو بهش نمره بدن.
>
> زهره گفت: «مامانبزرگ مگه اونجا مدرسه است؟ توی مؤسسهی کنکور، هر کسی باید سعی کنه خودش نمره بیاره.»
>
> اما مامانبزرگ گوشش بدهکار نبود:
> ـ بگو تند تند بهش درس ندن. آروم آروم درس بدن … بگو مواظب رفت و آمدش باشند. با بچههای خوب بندازنش توی یک میز … بگو ….
صدای باز و بسته شدن در خانه آمد. کسی که وارد شد، با تعجب پرسید:
> ـ سلام! اینجا چه خبره؟ سنگ پا گم شده؟ صدا به صدا نمیرسه.
در این لحظه، مادر خداحافظی کرد و تلفن را قطع کرد. این داستان کوتاه، با طنزی شیرین و کنایهآمیز، فشارها و نگرانیهای خانوادهها برای موفقیت فرزندانشان در کنکور را به تصویر میکشد و خواننده را به لبخند وامیدارد.
خانم جوان بالدار
امان از این خوک کثیف
طبیب فرنگی
و …
دانلود کتاب وام دماغ سعید هاشمی pdf
دانلود رایگان pdf کتاب وام دماغ سعید هاشمی
وام دماغ سعید هاشمی
نقد کتاب وام دماغ سعید هاشمی pdf
خلاصه وام دماغ سعید هاشمی
- The file download link will be displayed immediately after payment.
- The download link will also be sent to your email, so enter your email carefully.
- An email may have been sent to your Spam or Bulk email folder.
- Contact us if you could not download the file for any reason.