دانلود کتاب زیبا محمد حجازی PDF

مقدمه ای بر کتاب زیبا محمد حجازی

داستان «زیبا» روایتگر زندگی شیخ حسین است که برای تحصیل در حوزه علمیه از سبزوار به تهران می‌آید. در این مسیر، او با زنی به نام زیبا آشنا می‌شود که زندگی‌اش را به کلی تغییر می‌دهد. عشق به زیبا، شیخ حسین را از دین و تحصیل دور می‌کند و او به خواسته زیبا، لباس طلبگی را از تن بیرون می‌آورد. با کمک زیبا و یکی از فاسقانش، غامض‌الدوله، شیخ حسین در وزارت داخله مشغول به کار می‌شود و به تدریج به سمت‌های بالای اداری می‌رسد. عشق در دل او جای خود را به پول، قدرت‌طلبی و شهوترانی می‌دهد.

خلاصه کتاب زیبا محمد حجازی

من هنوز در آن گوشه بودم که ابوالقاسم خان آمد و رفت بالا و فریادش بلند شد. وقتی خوب مطمئن شدم که با میرزا گلاویز شده، وارد اتاق شدم. همدیگر را می‌زدند و هزار ناسزا می‌گفتند… میرزا که خیلی از ابوالقاسم خان ضعیف‌تر بود، فریاد می‌کرد: قیاس، قیاس‌الدوله، تو را به جان مهرانگیز مرا خلاص کن. این مرد که مرا کشت… میرزا از فرط کتک خوردن از حال رفته بود. چک و مشت و لگد می‌خورد و دیگر آخ نمی‌گفت. ناگهان جیغـی کشید و افتاد. زن و بچّه‌اش شیون‌کنان از اندرون آمدند…  دیدم در میان دو کوه بلند و در درّه‌ای تنگ واقعم. در ته درّه رودی منقلب و سرگشته هزار پیچ و خم می‌خورد و به شتاب تمام خود را به سنگها می‌زند و نعره‌کنان فرار می‌کند؛ گویی اژدهای عظیمی است که از تنگنا گریخته‌. هنوز دمش گیر است. برگ درختان‌، پیوسته در تلاطم و کوشش‌اند که خود را از بندها خلاص کنند. سکوت موحّشی که مقدّمه جنایات فجیع و حوادث سهمناک است، جهان را فراگرفته. دیوارهای کوه به نظرم تلی بود از استخوان دیوان…